۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۰, جمعه

بخش دوازدهم

جهت روانی
دومین جهتی که سبب شد جمعی از دانشمندان ، با مذهب و دین مخالفت کنند عقده های روانی و واکنش های ناراحتی هائی بود که در اثر اموریکه بیان
میشود در روح آنان پدید آمد :
1- خرافات کلیسا
این دانشمندان غالباً در محیط مسیحیت به سر میبردند ، وبا چشم خود در آیین فعلی مسیحیت و پیروان و مبلغان آن چیزهایی می دیدند که هیچ عقل سالم و فکر صحیحی نمی توانست زیر بار آن برود .
« والتر » دانشمند وراثت ومتخصص پرورش گلهای تزیینی گوید : پدر و مادرم درعین حال که خداشناسی را به من تعلیم کردند ، خرافاتی از قبیل
( سانتا کلوس ) (توزیع کنندۀ عیدی های شب میلاد مسیح ) و ( ایستر بنیز)
( خرگوش های شب عید ) را نیز به من یاد داده اند . من به مرور زمان دریافتم که افسانه های پریان دوران کودکی حقیقت و اساسی نداشت ، اما ایمان من نسبت به خدا و قدرت و حکمت عالیه وی بیش از پیش تقویت گردید . (برگرفته شده از کتاب اثبات وجود خدا )
استاد معروف « زاید یحیی یمانی » گوید : پدر من یک نفر مسیحی و متدین بود ، و بسیار آرزومند بود که من هم به راهی بروم که او می رفت ، و در راه تحقق یافتن این آرزو از هیچ کوششی مضایقه نکرد ... ولی من به جای این که ایمانم نسبت به مطالب دینی زیاد شود ، بیشتر دچار شک و تردید می شدم ، و در سن 14 سالگی درست یک نفر ملحد و بی ایمانی بودم که به هیچ چیزی ایمان نداشتم ، و مطالب خرافی مسیح بیشتر مرا دچار شک نموده و بر الحاد من می افزود ... تا اینکه پس از مطالعات زیاد و کنجکاوی های فراوان بر من ثابت گردید ، که در این جهان فقط یک حقیقت وجود دارد که قابل هیچ گونه زوال و تغییر نیست ، و آن وجود خداوند است ... ونیز تشخیص دادم که در بین ادیان آسمانی تنها اسلام است که چنین خدایی را به بشر معرفی می کند ... ( راه تکامل ج 5 )
ملاحظه می کنید که اشخاص فهمیده و داتشمند تا چه اندازه از خرافات مسیحیت منزجر و ناراحت هستند ، حالا شما توقع دارید هیچ یک از دانشمندانی که در این گونه محیط ها پرورش یافته اند به دین و مذهب بد بین نباشند ؟
2- مخالفت کلیسا با علم
ارباب کلیسا شدیداً با علوم جدید مخالف بودند ، و جهت مخالفت آنها ناگفته پیداست ، زیرا اگر مردم باسواد و فهمیده شوند دیگر زیر بار خرافات آنها
نمی روند ، آنقدر با علم مخالف بودند ، که « گالیله » دانشمند معروف را که قائل به حرکت زمین به دور خورشید بود ، تهدید به قتل و اعدام نمودند ، و بیچاره را جبراً به توبۀ از عقیده خود وادار کردند ، یکی از دانشمندان می نویسد که روحانیون مسیح « دانشمندان طبیعی را تکفیر نمودند و خون و مال آنها را مباح دانستند و محکمه تفتیش عقاید را تاسیس کردند ، و به این وسیله بسیاری از دانشمندان و متفکرین را که منکر عقاید خرافی و نامعقول آنها شده بودند ، شکنجه و اعدام کردند و کار این محکمه به جایی رسید که 000/300 نفر از دانشمندان را در تحت ضربات و شکنجه های خود فلج و نابود ساخته و 000/32 نفر از آنها را طعمه حریق ساختند » !!!( راه تکامل ج5 )
مترلینک در کتاب آثار و افکار گوید : « ... نمی توانم از ذکر این حقیقت فرو گذاری کنم که کلیسا مدت بیست قرن چشم و گوش بشر را در راه شناسایی خالق بست و مانع این شد که مردم آزادانه برای کشف حقیقت خداوند فکر کنند و آنطور که باید او را بشناسند » .

چند نمونه از مخالفت کلیسا با علم
1- دکتر گوستاو لوبون می نویسد یکی از دانشمندان که مقام پاپی را حائز گردید وقتی خواست علوم خود را در اروپا انتشار دهد به قدری این مطلب در نظر مردم اروپا خلاف جلوه نمود که آن بیچاره را متهم نمودند که شیطان در جسم او حلول کرده و از طریق خداوند مسیح خارج شده است !!
2- از شورای بین المللی کلیسا های مسیحی تقاضا شد دربارۀ فضا نوردان شوروی اظهار نظر نماید .
آن شورا نظر داد که خداوند آنها را به خاطر این جسارت عظیم نخواهد بخشید ، و او را شدیداً به کیفر این گناه بزرگ خواهد رسانید !!
حالا شما خود حساب کنید ببینید دانشمندانی که در مقابل این همه تکفیر ها و شکنجه ها و خرافات ها و مخالفت هائی که روحانیون مسیحی با عقل ، و علم می کردند ، واقع شده بودند روح آنها چه عقده هائی پیدا می کند ، و چگونه روان آنها به طور کلی از مذهب منزجر می گردد ، زبان حال آنها این است که اگر معنای خداپرستی و دین دارای این است که اینها می گویند صد رحمت به مکتب مادیین و شیوۀ منکرین خدا ، و واقعاً هم مطلب همین طور است .
از بیانات فوق روشن می شود که جمعی از دانشمندان که نسبت کفر و بی دینی به آنها می دهند ، حقیقتاً کافر و منکر خدای جهان آفرینش نیستند بلکه منکر خدای کلیسا و خدائی که مسیحیان و یهودیان می پرستیدند می باشند ، و چون در محیط مسیحیت زندگی می کردند کشیشان آنها را متهم به کفر و بی دینی
می نمودند ، مثلاً پاستور دانشمند معروف منکر خدای کلیسا بود ولی به تعبیر خودش به آفریدگار معبود ، پروردگار جهانیان ، آفریدگار میکروبها و .... مومن و معتقد بود .
متر لینک گوید : « کشیشان مسیحی به من می گویند تو کفر می گویی زیرا من به خدای محدود و کوچک و بچه گانه ای که آنها در موقع کودکی به من معرفی نموده اند ایمان ندارم ، بلکه خدای من بزرگ و نامحدود و بی پایان است ... انصاف دهید من کفر می گویم یا کشیشان که چنین خدای عظیم و بی پایان را ، به اندازۀ قهرمان افسانه های کودکانه تنزل داده اند و کوچک کرده اند .
« ژنرال دمیرهان » دانشمند معروف در کتاب اسلام ، مینویسد : « به سبب بی معنی بودن عقیده تثلیث در دنیای انگلوساکسون عقیدۀ تازه ای تحت عنوان موحدین پیدا شده و در زمانهای اخیر در آمریکای جنوبی کلیسای توحید تاسیس یافته که از گسترش عقیدۀ تثلیث جلوگیری می کند ، و این حقیقت را می پذیرد که حضرت عیسی (ع ) به هیچ وجه با خداوند قوم و خویشی ندارد ....» .
بعضی خیال می کنند علم تمام مشکلات را حل کرده و دیگر چیز مبهمی در جهان نیست که دست علم پرده از روی آن بر نداشته باشد، و روی این خیال در مسئله وجود خدا دچار شک و تردید شده بلکه به کفر و انکار کشیده میشوند ، چون می بینند این مسئله مانند سایر مسائل مورد قبول همۀ دانشمندان نیست از این جهت فکر می کنند اگر خداپرستی یک مسئله واقعیت داری بود باید تا به حال حل شده باشد ، و جمیع دانشمندان آن را تصدیق کنند . این خیال آنها بر فرض ، صحیح باشد ، در صورتی است که علم همه مشکلات را حل کرده و پرده از روی تمام اسرار برداشته باشد ، ولی خوشبختانه نوابغ جهان تصریح به جهالت و نادانی خود نسبت به بیشتر اسرار عالم وجود می نمایند ، اینک به سخنان جمعی از دانشمندان در این موضوع توجه کنید .
« ویلیام جیمز » دانشمند روان شناس گوید : « دانشهای ما مانند قطره است و مجهولات ما مانندیک دریای عمیق ! » ....
« کلارنس » متخصص فیزیک هسته ای گوید : « در ابتدای تحصیلات علمی خود من به قدری شیفتۀ روش های علمی بودم که یقین داشتم که علم روزی همه چیز را کشف خواهد ساخت ، حتی اصل حیات ، مظاهر آن و هوش انسانی را روشن خواهد کرد ولی هر قدر بیشتر تحصیل و مطالعه کردم و همه چیز را از اتم گرفته تا کهکشان و از میکروب تا انسان از نظر گذراندم متوجه شدم که هنوز خیلی چیزها مجهول مانده است » ( اثبات وجود خدا )
این جمله از سقراط است :
تا بدان جا رسید دانش من
که بدانم همی نادانم
این شعر از نابغۀ معروف بو علی سینا است :
دل گرچه در این وادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت
نتیجه
از مطالب فوق نتیجه می گیریم ، این طور نیست که هرچه واقعیات داشته باشد همه دانشمندان آن را درک می کنند ، بلکه ممکن است دانشمندان خیلی از چیزهایی که واقعیت دارد روی جهات و عللی درک نکنند ، بنابراین انکار جمعی از آنها دلیل بر نبودن چیزی که انکار کرده اند نمی شود .

هیچ نظری موجود نیست: